..با هيجان و به تركي گفت:«آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبيل تنها اومدم تهران كه شما را ببينم.»


...آقاي خامنه اي دست مرحمت را رها كرد و دست رو ي شانه او گذاشت و گفت:‌«افتخار دادي پسرم. صفا آوردي . چرا اين قدر زحمت كشيدي؟...


 مرحمت گفت: « آقا جان! من از ادربيل آمدم تا اين جا كه يك خواهشي از شما بكنم.»

 

رييس جمهور عبايش را كه از شانه راستش سر خوره بود درست كرد و گفت: « بگو پسرم. چه خواهشي؟»


-آقا! خواهش مي‌كنم به آقايان روحاني و مداحان دستور بدهيد كه ديگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!


-چرا پسرم؟


مرحمت به يك باره بغضش تركيد و سرش را پايين انداخت و با كلماتي بريده بريده گفت: « آقا جان ! حضرت قاسم(ع) 13 ساله بود كه امام حسين(ع) به او اجازه داد برود در ميدان و بجنگد، من هم 13 ساله م است ولي فرمانده سپاه اردبيل اجازه نمي‌دهد به جبهه بروم . هر چه التماسش ميكنم مي‌گويد 13 ساله‌ها را نمي‌فرستيم. اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس اين همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا مي خوانند؟...
 

وي  در عمليات بدر، به تاريخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با فاصله بسيار كمي از شهادت مرادش، مهدي باكري، بال در بال ملائك گشود و ميهمان سفرهٔ حضرت قاسم (عليه السلام) گرديد.

دسته ها : شهيد
دوشنبه هفتم 11 1392
X